موتور جستجوی گوگل پارسی

۱۸ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

سفره خالی

یاد دارم در غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد داد می زد : کهنه قالی می خرم دسته دوم جنس عالی می خرم کاسه و ظرف سفالی می خرم گر نداری کوزه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت اقا سفره خالی می خرید...؟
موافقین ۰ مخالفین ۰

سفره خالی

یاد دارم در غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد داد می زد : کهنه قالی می خرم دسته دوم جنس عالی می خرم کاسه و ظرف سفالی می خرم گر نداری کوزه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت اقا سفره خالی می خرید...؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زندگی سخت است

خواندم آنروزاین تعبیر را‏(‏(الدنیا جیفة))خواندم آنروز و فهمیدمدنیا دشوار استخواندم و گرییدممانند ابری بهاریشد جویباری جاریاز اشک ها تو خالی‏خواندم و خندیدمبر روزگارمبر شب تارمخندیدمبر ریزش اشک هایمقاه قاه خنده هایم بیداد می کردبا صدای خفته فریاد می کردزندگی سخت است آریاما من سخت تر از سنگمهر چه باشد سختی هاصیقلیست بر جانم!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زندگی سخت است

خواندم آنروزاین تعبیر را‏(‏(الدنیا جیفة))خواندم آنروز و فهمیدمدنیا دشوار استخواندم و گرییدممانند ابری بهاریشد جویباری جاریاز اشک ها تو خالی‏خواندم و خندیدمبر روزگارمبر شب تارمخندیدمبر ریزش اشک هایمقاه قاه خنده هایم بیداد می کردبا صدای خفته فریاد می کردزندگی سخت است آریاما من سخت تر از سنگمهر چه باشد سختی هاصیقلیست بر جانم!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تنها

با تب تنهایی جانکاه خویش زیر باران می سپارم راه خویش سیل غم در سینه غوغا می کند قطره دل میل دریا می کند قطره ی تنها کجا دریا کجا دور ماندم از رفیفان تا کجا همدلی کو تا شوم همراه او سر نهم هر جا که خاطر خواه او شاید از این تیرگی ها بگذریم ره به سوی روشنایی ها بریم میروم شاید کسی پیدا شود بی تو کی این قطره دل دریا شود؟
موافقین ۰ مخالفین ۰

تنها

با تب تنهایی جانکاه خویش زیر باران می سپارم راه خویش سیل غم در سینه غوغا می کند قطره دل میل دریا می کند قطره ی تنها کجا دریا کجا دور ماندم از رفیفان تا کجا همدلی کو تا شوم همراه او سر نهم هر جا که خاطر خواه او شاید از این تیرگی ها بگذریم ره به سوی روشنایی ها بریم میروم شاید کسی پیدا شود بی تو کی این قطره دل دریا شود؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فریدون مشیری

می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود   می سوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود   عشق تو بَسَم بود که این شعله بیدار   روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود   آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت   غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود   دست من و آغوش تو ! هیهات ! که یک عمر   تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود   بالله که بجز یادِ تو ، گر هیچ کسم هست   حاشا که به جز عشق تو گر هیچ کسم بود   لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم   رفتم ، بخدا ، گر هوسم بود بَسَم بود !
موافقین ۰ مخالفین ۰

فریدون مشیری

می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود   می سوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود   عشق تو بَسَم بود که این شعله بیدار   روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود   آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت   غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود   دست من و آغوش تو ! هیهات ! که یک عمر   تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود   بالله که بجز یادِ تو ، گر هیچ کسم هست   حاشا که به جز عشق تو گر هیچ کسم بود   لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم   رفتم ، بخدا ، گر هوسم بود بَسَم بود !
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سیب

ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ ﻭ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺍﺯ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﯽ ﻣﻦ ﺗﻨﺪ ﺩﻭﯾﺪ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﯾﺪ ﻏﻀﺐ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﺳﯿﺐ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺯﺩﻩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻭﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ. ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻣﻦ ﺁﺭﺍﻡ. ﺁﺭﺍﻡ ﺧﺶ ﺧﺶ ﮔﺎﻡ ﺗﻮ ﺗﮑﺮﺍﺭﮐﻨﺎﻥ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺁﺯﺍﺭﻡ ﻭﻣﻦ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﻨﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ؟ -ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﺎ ﺳﯿﺐ ﻧﺪﺍﺷﺖ ؟
موافقین ۰ مخالفین ۰

سیب

ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ ﻭ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺍﺯ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﯽ ﻣﻦ ﺗﻨﺪ ﺩﻭﯾﺪ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﯾﺪ ﻏﻀﺐ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﺳﯿﺐ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺯﺩﻩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻭﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ. ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻣﻦ ﺁﺭﺍﻡ. ﺁﺭﺍﻡ ﺧﺶ ﺧﺶ ﮔﺎﻡ ﺗﻮ ﺗﮑﺮﺍﺭﮐﻨﺎﻥ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺁﺯﺍﺭﻡ ﻭﻣﻦ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﻨﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ؟ -ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﺎ ﺳﯿﺐ ﻧﺪﺍﺷﺖ ؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰