ای وای مادرمآهسته باز از بغل پله ها گذشتدر فکر آش و سبزی بیمار خویش بودامّا گرفته دور و برش هاله ای سیاهاو مرده است و باز پرستار حال ماستدر زندگیّ ما همه جا وول می خوردهر کُنج خانه صحنه ای از داستان اوستدر ختم خویش هم به سر کار خویش بودبیچاره مادرم
***
هر روز می گذشت از این زیر پله هاآهسته تا بهم نزند خواب ناز ماامروز هم گذشتدر باز و بسته شدبا پشت خم از این بغل کوچه می رودچادر نماز فلفلی انداخته به سرکفش چروک خورده و جوراب وصله داراو فکر بچه هاستهر جا شده هویج هم امروز می خردبیچاره پیرزن همه برف است کوچه ها
***
او مُرد ودر کنار پدر زیر خاک رفتاقوامش آمدند پی سر سلامتییک ختم هم گرفته شد و پُر بَدَک نبودبسیار تسلیت که به ما عرضه داشتندلطف شما زیاداما ندای قلب به گوشم همیشه گفت: این حرف ها برای تو مادر نمی شود.
***
او پنج سال کرد پرستاری مریضدر اشک و خون نشست و پسر را نجات داداما پسرچه کرد برای تو؟ هیچ، هیچتنها مریضخانه، به امّید دیگرانیک روز هم خبر: که بیا او تمام کرد.در راه قُم به هر چه گذشتم عبوس بودپیچید کوه و فحش به من داد و دور شدصحرا همه خطوطِ کج و کوله و سیاهطومار سرنوشت و خبرهای سهمگیندریاچه هم به حال من از دور می گریستتنها طواف دور ضریح و یکی نمازیک اشک هم به سوره ی یاسین من چکیدمادر به خاک رفت.
***
این هم پسر، که بدرقه اش می کند به گوریک قطره اشک مُزد همه ی زجرهای اواما خلاص می شود از سرنوشت منمادر بخواب، خوش منزل مبارکت.
***
آینده بود و قصه ی بی مادریّ مننا گاه ضجه ای که به هم زد سکوت مرگمن می دویدم از وسط قبرها بروناو بود و سر به ناله برآورده از مغاکخود را به ضعف از پی من باز می کشیددیوانه و رمیده، دویدم به ایستگاهخود را بهم فشرده خزیدم میان جمعترسان ز پشت شیشه ی در آخرین نگاهباز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاشچشمان نیمه باز:از من جدا مشو.
***
می آمدم و کله ی من گیج و منگ بودانگار جیوه در دل من آب می کنندپیچیده صحنه های زمین و زمان به همخاموش و خوفناک همه می گریختندمی گشت آسمان که بکوبد به مغز مندنیا به پیش چشم گنهکار من سیاهوز هر شکاف و رخنه ی ماشین غریو بادیک ناله ی ضعیف هم از پی دوان دوانمی آمد و به مغز من آهسته می خلید:تنها شدی پسر.
***
باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنیدیدم نشسته مثل همیشه کنار حوضپیراهن پلید مرا باز شسته بودانگار خنده کرد ولی دل شکسته بود:بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟تنها نمی گذارمت ای بینوا پسرمی خواستم به خنده درآیم به اشتباهاما خیال بودای وای مادرم...
۹۰/۰۳/۰۳
۰
۰