موتور جستجوی گوگل پارسی

۸۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۰ ثبت شده است

به این میگن مغز ایرانی

ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﻫﻔﺘﻪ ﭘﯿﺶ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺩﺍﺧﻞ ﺑﺎﻧﮏ ﺩﺭ ﻣﻨﻬﺘﻦ ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ ﺷﺪ ﻭ ﯾﮏ ﺑﻠﯿﻂ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﮔﺮﻓﺖ. ﻭﻗﺘﯽ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﺍﺯ ﺑﻠﻨﺪﮔﻮ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﭘﯿﺶ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ ﺑﺎﻧﮏ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺕ ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺼﺪ ﺳﻔﺮ ﺗﺠﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻭﺍﻡ ﻓﻮﺭﯼ ﺑﻤﺒﻠﻎ ۵۰۰۰ ﺩﻻﺭ ﺩﺍﺭﻩ. ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺗﯿﭗ ﻭ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﻮﺟﻪ ﻣﺮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻋﻄﺎﯼ ﻭﺍﻡ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﻭﺛﯿﻘﻪ ﻭ ﮔﺎﺭﺍﻧﺘﯽ ﺩﺍﺭﻩ.. ﻭ ﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﺳﺮﯾﻊ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﮐﺮﺩ ﺗﻮﯼ ﺟﯿﺒﺶ ﻭ ﮐﻠﯿﺪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻓﺮﺍﺭﯼ ﺟﺪﯾﺪﺵ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺑﺎﻧﮏ ﭘﺎﺭﮎ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﺎﻧﮏ ﻫﻢ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﻣﺸﺨﺼﺎﺕ ﻣﺎﻟﮏ ﺧﻮﺩﺭﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺎ ﻭﺍﻡ ﺁﻗﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ ﺁﻧﻬﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ. ﮐﺎﺭﻣﻨﺪ ﺑﺎﻧﮏ ﻫﻢ ﺳﺮﯾﻊ ﮐﻠﯿﺪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﮐﯿﻨﮓ ﺑﺎﻧﮏ ﺩﺭ ﻃﺒﻘﻪ ﭘﺎﺋﯿﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺩﺍﺩ. ﺧﻼﺻﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ۵۰۰۰ ﺩﻻﺭ + ۱۵٫۸۶ﺩﻻﺭ ﮐﺎﺭﻣﺰﺩ ﻭﺍﻡ ﺭﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﺮﺩ. ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻗﻮﻝ ﺭﺋﯿﺲ ﺑﺎﻧﮏ ﮔﻔﺖ :” ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻧﮏ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﻣﺘﺸﮑﺮﯾﻢ” ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﺎ ﭼﮏ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﻣﻮﻟﺘﯽ ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﺮ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺛﺮﻭﺕ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺯﺣﻤﺖ ﺩﺍﺩﯾﻦ ﮐﻪ ۵۰۰۰ ﺩﻻﺭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻭﺍﻡ ﮔﺮﻓﺘﯿﺪ؟ ﺍﯾﺮﻭﻧﯽ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﮐﺠﺎﯼ ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﻣﺎﺷﯿﻦ ۲۵۰٫۰۰۰ ﺩﻻﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ۲ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﺎ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺧﺎﻃﺮ ﻭ ﺑﺎ ﻓﻘﻂ ۱۵٫۸۶ ﺩﻻﺭ ﭘﺎﺭﮎ ﮐﻨﻢ؟!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تعریف مشاغل گوناگون

سیاﺳﺘﻤﺪﺍﺭ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﺑﺮﻭﯾﺪ ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﯼ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺷﻤﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﺸﺎﻭﺭ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺘﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﭼﻨﺪ ﺍﺳﺖ. ﺣﺴﺎﺑﺪﺍﺭ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ. ﺑﺎﻧﮑﺪﺍﺭ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﭼﺘﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻗﺮﺽ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ. ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﺩﺍﻥ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﭘﯿﺶ ﺑﯿﻨﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩ. ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻧﮕﺎﺭ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ P ﺍﺯ ﻭﻗﺘﺶ ﺑﻪ ﻧﮕﻔﺘﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﻭ P ﺑﻘﯿﻪ ﻭﻗﺘﺶ ﺑﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ. ﺭﯾﺎﺿﯿﺪﺍﻥ: ﻣﺮﺩ ﮐﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺍﺗﺎﻕ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﮔﺮﺑﻪ ﺳﯿﺎﻫﯿﻪ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﯿﺴﺖ. ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ ﻣﺪﺭﻥ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻧﮓ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺑﻮﻡ ﻣﯽ ﭘﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺷﺪ. ﻓﯿﻠﺴﻮﻑ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺑﻨﺪ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ. ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺱ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﭘﻮﻝ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺳﻮﺍﻻﺗﯽ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺗﺎﻥ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺪ. ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎﺱ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﯾﺲ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﺷﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﺣﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
موافقین ۰ مخالفین ۰

تعریف مشاغل گوناگون

سیاﺳﺘﻤﺪﺍﺭ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﺑﺮﻭﯾﺪ ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﯼ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺷﻤﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﺸﺎﻭﺭ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺘﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﭼﻨﺪ ﺍﺳﺖ. ﺣﺴﺎﺑﺪﺍﺭ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ. ﺑﺎﻧﮑﺪﺍﺭ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﭼﺘﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻗﺮﺽ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ. ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﺩﺍﻥ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﭘﯿﺶ ﺑﯿﻨﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩ. ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻧﮕﺎﺭ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ P ﺍﺯ ﻭﻗﺘﺶ ﺑﻪ ﻧﮕﻔﺘﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﻭ P ﺑﻘﯿﻪ ﻭﻗﺘﺶ ﺑﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ. ﺭﯾﺎﺿﯿﺪﺍﻥ: ﻣﺮﺩ ﮐﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺍﺗﺎﻕ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﮔﺮﺑﻪ ﺳﯿﺎﻫﯿﻪ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﯿﺴﺖ. ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ ﻣﺪﺭﻥ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻧﮓ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺑﻮﻡ ﻣﯽ ﭘﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺷﺪ. ﻓﯿﻠﺴﻮﻑ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺑﻨﺪ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ. ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺱ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﭘﻮﻝ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺳﻮﺍﻻﺗﯽ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺗﺎﻥ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺪ. ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎﺱ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﯾﺲ: ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﺷﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﺣﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دوست داشتن

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم آرامش را حس کردم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم هر روز در خودم تعمق کردم. این مقدمه دوست داشتن خود است. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم از تنها بودن خوشم آمد، در خلوت سکوت محاصره شدم و شگفت زده به فضای درون وجودم گوش کردم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم از طریق گوش کردن به ندای وجدانم، خودم رئیس خودم شدم. این طوری خدا با من صحبت می کند، این ندای درونی من است. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم خودم را بی جهت خسته نمی کردم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم در خود حضور یک احساس معنوی را حس کردم که مرا هدایت می کند، سپس یاد گرفتم که به این نیروی معنوی اطمینان کنم و با آن زندگی کنم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم دیگر آرزو نداشتم که زندگی ام طور دیگری باشد. به این نتیجه رسیدم که زندگی فعلی برای سیر تکاملی ام مناسب ترین است. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم دیگر احتیاجی نداشتم که به وسیله چیزها یا مردم احساس امنیت کنم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم آن قسمت از وجودم یا روحم که همیشه تشنه توجه بود، ارضا شد و این شروعی برای پیدایش آرامش درون بود. این جا بود که توانستم شفاف تر ببینم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم فهمیدم که در مکان درست و زمان درستی قرار دارم، سپس راحت شدم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم برای خودم رختخواب پر قو خریدم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم خصوصیتی را که می گفت همیشه باید ایده آل باشم ترک کردم، آن دیو لذت کش را. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم بیشتر به خودم احترام گذاشتم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم تمام احساساتم را حس کردم. آنها را بررسی نکردم، بلکه واقعاً حس کردم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم فهمیدم که ذهن من می تواند مرا آزار دهد، یا گول بزند، ولی اگر از آن در راه قلب و درونم استفاده کنم، می تواند ابزار بسیار سودمندی باشد
موافقین ۰ مخالفین ۰

دوست داشتن

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم آرامش را حس کردم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم هر روز در خودم تعمق کردم. این مقدمه دوست داشتن خود است. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم از تنها بودن خوشم آمد، در خلوت سکوت محاصره شدم و شگفت زده به فضای درون وجودم گوش کردم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم از طریق گوش کردن به ندای وجدانم، خودم رئیس خودم شدم. این طوری خدا با من صحبت می کند، این ندای درونی من است. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم خودم را بی جهت خسته نمی کردم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم در خود حضور یک احساس معنوی را حس کردم که مرا هدایت می کند، سپس یاد گرفتم که به این نیروی معنوی اطمینان کنم و با آن زندگی کنم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم دیگر آرزو نداشتم که زندگی ام طور دیگری باشد. به این نتیجه رسیدم که زندگی فعلی برای سیر تکاملی ام مناسب ترین است. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم دیگر احتیاجی نداشتم که به وسیله چیزها یا مردم احساس امنیت کنم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم آن قسمت از وجودم یا روحم که همیشه تشنه توجه بود، ارضا شد و این شروعی برای پیدایش آرامش درون بود. این جا بود که توانستم شفاف تر ببینم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم فهمیدم که در مکان درست و زمان درستی قرار دارم، سپس راحت شدم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم برای خودم رختخواب پر قو خریدم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم خصوصیتی را که می گفت همیشه باید ایده آل باشم ترک کردم، آن دیو لذت کش را. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم بیشتر به خودم احترام گذاشتم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم تمام احساساتم را حس کردم. آنها را بررسی نکردم، بلکه واقعاً حس کردم. وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم فهمیدم که ذهن من می تواند مرا آزار دهد، یا گول بزند، ولی اگر از آن در راه قلب و درونم استفاده کنم، می تواند ابزار بسیار سودمندی باشد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حرکتی نو

سلامممدر دل ناب ترین ثانیه ها،بین ذکر دو نماز،یاد این سنگ فرومایه تنها هم باش،من بجز مهر تو چیز دگرم نیست به کف،کاش دورم نکنی از دل دف که به زیبایی سوز دل تو شادم و بس!در اقدامی بنا داریم یک کار فرهنگی بزرگ را پایه ریزی کنیم خوشحال میشم شما هم در این امر ما را یاری کنید منتظر حضور سبزتون هستمhttp://www.mypardis.com/Sport/arjantin/forum/?forumid=611901                     ✿❥❥ راز موفقیت این است :هدفی را بی وقفه دنبال کنید.     .✿❥❥
موافقین ۰ مخالفین ۰

حرکتی نو

سلامممدر دل ناب ترین ثانیه ها،بین ذکر دو نماز،یاد این سنگ فرومایه تنها هم باش،من بجز مهر تو چیز دگرم نیست به کف،کاش دورم نکنی از دل دف که به زیبایی سوز دل تو شادم و بس!در اقدامی بنا داریم یک کار فرهنگی بزرگ را پایه ریزی کنیم خوشحال میشم شما هم در این امر ما را یاری کنید منتظر حضور سبزتون هستمhttp://www.mypardis.com/Sport/arjantin/forum/?forumid=611901                     ✿❥❥ راز موفقیت این است :هدفی را بی وقفه دنبال کنید.     .✿❥❥
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

می نویسم...

قلمم را در دست می گیرم!نمی دانم چرا ولی باید بنویسم!نمی دانم راجب چه!؟فقط میدانم حسی درونی مرا به نوشتن وا می دارد! سیاهه ای در ذهنم ترسیم می کنم!به افق دور دست خیره می شوم؛به آسمان بی کران! نمی دانم چرا...؟ شروع می کنم به نوشتن!سیاهه ای پر می کنم!دوباره می خوانمش!جملاتی را حذف می کنم!و چند خط جدید بر نوشته ام می افزایم! سیاهه ای جدید در ذهنم نقش می بندد!بر روی کاغذ پیاده اش می کنم!و سیاهه قبلی را در گورستان ذهنم مدفون می کنم! برگی دیگر از دفترم را می گشایم-برگی که چند روز پیش تر نگارش شده-بلند می خوانمش! حسی دوباره در من بیدار می شود!باید بنویسم! مروری بر آنچه نوشته ام می کنم!دوباره می خوانمش! دوباره قلمم بر روی کاغذ می غلتدد!بی آنکه خود بدانم چه می خواهم بنویسم! با صدای ویبره موبایلم به خود می آییم!چند صفحه پر کردم بی آنکه خود بدانم!دست نوشته هایم را می خوانم و باز شروع به نوشتن میکنم! نمی دانم چرا ولی دوست دارم بنویسم! دوباره ویبره موبایل مرا از حالت خلسه خارج می کند!جواب می دهم!مکالمه ی کوتاهیست! آنچه نوشته ام را می خوانم!ویرایشش می کنم! ساعتهاست که می نویسم بی آنکه بدانم چرا!؟ جمله ای می نویسم و دفترم را می بندم! و این همان جمله پایانی من است: ‏"زندگی یعنی تکرار آنچه دوستش داریم"
موافقین ۰ مخالفین ۰

می نویسم...

قلمم را در دست می گیرم!نمی دانم چرا ولی باید بنویسم!نمی دانم راجب چه!؟فقط میدانم حسی درونی مرا به نوشتن وا می دارد! سیاهه ای در ذهنم ترسیم می کنم!به افق دور دست خیره می شوم؛به آسمان بی کران! نمی دانم چرا...؟ شروع می کنم به نوشتن!سیاهه ای پر می کنم!دوباره می خوانمش!جملاتی را حذف می کنم!و چند خط جدید بر نوشته ام می افزایم! سیاهه ای جدید در ذهنم نقش می بندد!بر روی کاغذ پیاده اش می کنم!و سیاهه قبلی را در گورستان ذهنم مدفون می کنم! برگی دیگر از دفترم را می گشایم-برگی که چند روز پیش تر نگارش شده-بلند می خوانمش! حسی دوباره در من بیدار می شود!باید بنویسم! مروری بر آنچه نوشته ام می کنم!دوباره می خوانمش! دوباره قلمم بر روی کاغذ می غلتدد!بی آنکه خود بدانم چه می خواهم بنویسم! با صدای ویبره موبایلم به خود می آییم!چند صفحه پر کردم بی آنکه خود بدانم!دست نوشته هایم را می خوانم و باز شروع به نوشتن میکنم! نمی دانم چرا ولی دوست دارم بنویسم! دوباره ویبره موبایل مرا از حالت خلسه خارج می کند!جواب می دهم!مکالمه ی کوتاهیست! آنچه نوشته ام را می خوانم!ویرایشش می کنم! ساعتهاست که می نویسم بی آنکه بدانم چرا!؟ جمله ای می نویسم و دفترم را می بندم! و این همان جمله پایانی من است: ‏"زندگی یعنی تکرار آنچه دوستش داریم"
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

به این میگن انشاء!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰